ایثارگران ونک

( بازماندگان کاروان عشق (راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذردو هرکس در هرزمان بدین صلا لبیک گویداز ملازمان کاروان کربلاست

ایثارگران ونک

( بازماندگان کاروان عشق (راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذردو هرکس در هرزمان بدین صلا لبیک گویداز ملازمان کاروان کربلاست

اسلايدر

ساعت فلش مذهبي قرآن آنلاين

تقویم

فالطالع بينيفال روزانه
فالطالع بينيفال روزانه

حديث تصادفي

$
ایثارگران ونک

کربلا از زمان و مکان بیرون است و اگر تو می‌خواهی که به کربلا برسی باید از خود و بستگی‌هایش، از سنگینی‌ها و ماندن‌ها گذر کنی. حب حسبن علیه السلام، در دلی که خودپرست است، بیدار نمی‌شود.
سلام بر آنانی که بر خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم؛از نفس افتادندتاما از نفس نیفتیم؛ رفتند تا مابمانیم؛ شیرمردان ولایتمداری که ثابت کردند که اهل کوفه نبودندونیستند ونگذاشتند رهبرومقتدایشان در عین تنهائی ؛تنها بماند واکنون باز ماندگان آن قافله سراپا عشق با هزاران زخم گوش بفرمان ولی ومقتدایشان ؛ جان برکف آماده اند تا طومار نامردمان ونااهلان زمان را برهم بپیچند.اللهم عجل لولیک الفرج.
پيوندها

ابزار آپلود

آخرين نظرات
پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۴۴ ق.ظ

شلمچه قطعه ای از بهشت


                                       بنام ن و القلم                                                       شلمچه   ؛  ای آسمان برخاک و ای خاکپاره ای که ذکر تو در افلاک اسماءالحسنی آسمانیان شد. ای تراب زرین شده با اکسیر عشق زمینیان آسمانی؛ ای که پاکترین یاخته های خاکیان را در دل خود چون مرواریدی پوشاندی و با گوش دلت نجوای فرشتگان و خاکیان سمایی را به دم وصال به جان خریدی ای که با چشم های گشوده بسیاری بینا شدی و با دستان بریده بیشماری دستگیر    تهی دستان گشتی؛ ای زبان در کام بسته ؛ای که گویای عظمت بسیاری هستی و چشم فروبسته؛ ای که مبین تمامی واژگان نکویی هستی که به هیچ گویشی در نیامد و نیاید ؛ای شلمچه ، ...تو یا با آسمانیان پر کشیدی و رفتی و ، یا تو هم مثل ما ماندی و هراز چندگاهی با دیدن هم عقده ها وا می کنی ... هرچه هستی تو شفا بخشی تو غمینی و ثمینی. ای معراج، ای عرش ، ای مشهد و ای مسجد تو نیز به این تنهایی خو گرفتی . تو نیز هنوز از زخم های بر جای مانده از کربلاهایت خون می چکد ... هنوز صدای انفجار و یا علی در گوشت موج می زند ... هنوز بیرق سبز سوار سپید را می بینی که به پیشواز یک یکشان می آمد و هنوز با ساز نعل اسبان سپید و وزان بر بیرق سرخ و چفیه ها می رقصی هنوز هم پنجه هایت را از خشم کربلای پنج نگشودی... هنوز چاره ای برای کربلای چهار نیافتی ... هنوز بر حلقه انگشتان شنی ات ، شنی های برجای مانده از والفجر را به یادگار داری هنوز دهان از روزه رمضان نگشودی هنوز چنان به چفیه های خونین چسبیدی و آنرا بر سر کشیدی که هیچ قدرتی قادر به جدایی تان نیست هنوز پای در پوتین های صدپاره از والمرهایی که چون سکوی پرواز به آسمان شان رهاندی و پایبند آن دورانی هستی که اگر قدرت داشتی همچنان می ایستادی اش و تو نیز چنان بند حمایلت را به گردن بستی که قدرت پروازت را زدود تو نیز قمقمه زمزمت سوراخ گشته و چون ما تشنه چکه آبی هستی تا زنگار دل را بزدایی تو نیز چون ما چنان کلاه آهنی ات را برسر کشیدی که جام سر بی کلاهان را که به می ناب لبریز است نمی بینی اما تو هنوزهم بوی بهشت داری هنوز هم مرواریدهای قشنگ زمین را درصدف دلت چون درّی می پرورانی و هنوز هم به زاریشان می نالی و به رازشان زبان بستی شلمچه : ای که "ش"ات شادی "ل" لقاست و "م" مویه گر چشم تب دارانیست که نیمه شبان به هلال ماه می نگریستند و می گریستند شلمچه : ای که "ش"ات شراره (لام) لحظه وصل... و "میم"ات معراج... و (چ) چاوش همسنگران به دیار یار است شلمچه : تو سرزمین شهادتی و چراغ هدایتی تا همه واماندگان را راه بنمایی و آخرین ایستگاه زمین باشی هرچه گویم نه دل تو راضی شود و نه دل ما به رازی رسد ... پس بهتر بگویم تو همان شلمچه ای

موافقين ۰ مخالفين ۰ ۹۴/۰۶/۲۶

نظرات (۱)

It's good to get a fresh way of lonkiog at it.