نظام حکومتی دموکراسی ومشارکت مردم
نظام حکومتی دموکراسی ومشارکت مردم
به طور کلی
دموکراسی به عنوان نظام حکومتی، پیش از قرون جدید در نظر همه فلاسفه و اندیشمندان
سیاسی نظامی نامطلوب و تباه به شمار میرفت. افلاطون که خود مدافع حکومت فیلسوفان و فرزانگان بود،
دموکراسی را حکومت مردم نادان و بیخبر از حقایق مطلق میدانست. ارسطو نیز با آن که فوایدی برای انواع حکومت قائل بود،
دموکراسی را حکومت تهیدستان میدانست که همچون توانگران از فضیلت میانهروی و
اعتدال برکنارند. حکومت مطلوب ارسطو حکومت طبقه متوسط بود که به نظر او معتدل و میانهرواند. دیگر متفکران عهد باستان و قرون میانه، حداکثر دموکراسی
را به عنوان یکی اجزاء نظامهای سیاسی مختلطی میپذیرفتند که در ترکیب با عناصر
حکومت شاهی و اشرافی، موجب تعادل و توازن نظام سیاسی میشد. برعکس در عصر مدرن از قرون جدید به بعد، دموکراسی به نحو
فزایندهای به عنوان بهترین شیوه سازماندهی به زندگی سیاسی عنوان شد. طبعاً اختلاف نظر درباره تعریف و ماهیت دموکراسی در بین
نظریهپردازان، بسیار گسترده بوده است. اما مطلوبیت دموکراسی در جهان مدرن تا بدان پایه پیش
رفته است که حتی غیردموکراتیکترین حکومتها نیز خود را دموکراتیک مینامند.
به طور کلی نظریاتی که درباره
دموکراسی از دیرباز تاکنون عرضه شدهاند، به دو دسته بزرگ تقسیم میشوند. یکی نظریههای آرمان گرایانه و دوم نظریههای واقعگرایانه. دیدگاه آرمانگرایانه یا دموکراسی حداکثری، همان دیدگاه
کلاسیک درباره دموکراسی است که بر آزادی فردی، مشارکت عموم در سیاست، فضیلت مدنی،
آزادی مثبت، گرایش به مصلحت عمومی و حکومت اکثریت تأکید گذاشته است. از این دیدگاه صدای مردم، صدای خداست و اکثریت هیچگاه
اشتباه نمیکند؛ افکار عمومی همواره صائب است و میتوان به عقل و فضیلت مردم همیشه
اعتماد کرد؛ عقل مردم همان عقل سلیم است. از همین دیدگاه همه مناصب باید انتخابی باشند و از
رفراندم و مراجعه به آرای عمومی به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای حکومت
دموکراتیک مستمراً بهرهبرداری شود.
در مقابل، واقعگرایان همواره از
احتمال پیدایش استبداد اکثریت، سرکوب اقلیتهای فکری، گرایش سیاست به افراط در نتیجه
مشارکت مستمر تودههای مردم، امکان تأسیس حکومتی خودکامه به نام اراده عمومی و
فضیلت مدنی و از میان رفتن قید و بندهای قانونی بر قدرت نگران بوده اند و در
مقابل از حقوق فردی، نقش دانش و آگاهی و روشنفکری در تعدیل حکومت اکثریت، آزادی
منفی به معنی رهایی از اراده خودسرانة افراد و گروهها و اکثریت و اصالت مصلحت و
منفعت فردی دفاع کردهاند. از دیدگاه واقعگرایان قدرت به هر حال خطرناک است و باید به شیوههای
قانونی محدود شود و دموکراسی در واقع حکومت قانون
است.
قدرت مطلقه اکثریت هم به همان
اندازه یا بیشتر از قدرت مطلقه گروههای اقلیت برای حق و آزادی خطرآفرین است. از این رو در این دیدگاه بر اهمیت آموزش و پرورش برای
دموکراسی، ایجاد علاقه به مسائل عمومی، ایجاد «اکثریتهای مؤثر» به جای اکثریتهای عددی و بیعلاقه، محدودسازی دموکراسی
به مشورت با مردم و داوری آنها، به جای حکومت تودههای مردم و لزوم پرورش
کارشناسان در امر سیاست تأکید میکنند.
یکی از شاخههای اصلی دیدگاه واقعبینانه،
نظریههای دموکراسی کثرتگرایانه معاصر هستند. در این نگرش جوهر دموکراسی را باید در جهان امروز نه در
حکومت اکثریت مردم، بلکه در حکومت و رقابت چندین گروه برگزیده یا نیروی سیاسی یافت. بنابراین واحد دموکراسی فرد نیست، بلکه گروه است. تکثرگرایان بر کثرت و تعدد گروههای قدرت در دموکراسیها
و تمایل قدرت سیاسی به پراکندگی تأکید میگذارند. رقابت در دموکراسیها نه بین مردم و گروههای قدرت، بلکه
در میان خود این گروهها صورت میگیرد. البته این رقابت دموکراتیک است، زیرا «قواعد بازی دموکراسی» در آن رعایت میشود. برخی نظریهپردازان، دموکراسی به این معنا را به عنوان (پولیارشی) (حکومت چند گروه) تعبیر کردهاند. از این دیدگاه دموکراسی اصولاً روشی برای انتخاب حکام و اخذ تصمیم است و به
آنچه در نظریات کلاسیک به عنوان ارزشهای دموکراتیک (مثل آزادی فردی، مشارکت عمومی، احساس وظیفه مدنی و غیره) تلقی میشود، ربطی ندارد. دموکراسی نیز مانند نظام بازار آزاد است که در آن
بازیگران برای کسب آرای بیشتر با هم رقابت میکنند.
در جوامع امروز آزادی و آگاهی و حق انتخاب فردی و حکومت اکثریت آگاه هر چند مطلوب است، اما دیگر ممکن نیست. تنها میتوان از طریق رعایت قواعد بازی دموکراسی، توازنی از قوا در عرصه سیاست اتخاذ کرد و در سایه آن توازن، از حقوق افراد حراست نمود. افراد به طور طبیعی انگیزه یکسانی نیز در این خصوص برخوردار نیستند. از این رو مسأله اصلی در دموکراسیهای امروز، نه آزادی فرد و حکومت اکثریت بلکه تعادل میان نیروهای سیاسی است تا به واسطه تصرّف منابع قدرت متعدد پراکنده شوند و امکان رقابت میان نیروهای سیاسی سازمان یافته فراهم گردد. از این دیدگاه دموکراسی ساختار حکومتی خاصی است که چندان نیازمند شهروندان دموکرات و صاحب فضیلت مدنی، به معنای کلاسیک آن نیست. حتی در ساختار پلورالیستی قدرت، دولت از فشارها و خواستهای مستقیم و افراطی تودههای مردم هم در امان میماند و سیاست به تعادل میگراید. از این دیدگاه مشارکت مستقیم و بیبند و بار تودههای مردم در سیاست، موجب مردم فریبی و بیثباتی و سلطه نگرشهای غیرواقعبینانه میگردد. مشارکت محدود اما سنجیده و عقلانی مردم بهتر از مشارکت نسنجیده و احساس آمیز آنهاست.