خاطرات یکی از همرزمان سردارشهید غلامرضا محمودی(قربانعلی صفری از چهارمحال وبختیاری
همرزم شهید غلامرضا محمودی بیان می کند که
قد بلندی داشت و محاسن زیبا،خیلی هم کار بلد و مهربان،کمتر لباس فرم سپاه را می پوشید،با همان لباس خاکی که بسیجی ها و سرباز ها می پوشیدند همرنگ می شد.بی سیم چی شهید تعریف میکرد نفس کم می آوردم می توانستم با شهید بزرگوار راه بروم .گامهای بلند و استواری داشت خیلی با بچه های بختیاری و عشایر می جوشید.چون خودش بزرگ شده روستا بود.خلق و خوی روستایی داشت.یادش گرامی باد.ایشان سردار خستگی ناپذیر غلامرضا محمودی بود.ای کاش بسیجی ها بسیجی بمانند.خاطره از قربانعلی صفری از هلو سعد چهارمحال و بختیاری
گردان امیرالمومنین (علیه السلام) در شوشتر عقبه تیپ 44 قمر بنی هاشم (علیه السلام) مستقر شده بود . یک روز نزدیک به ظهر بود یادش گرامی باد سردار شهید غلامرضا محمودی فرمانده گردان با یک بسیجی که بسیار شوخ طبع بود گفت خدا تلفن نکرد بسیجی لبخندی زد و گفت مگر خداوند هم تلفن می کند، شهید محمودی گفت: بی ترمز! اذان را می گویم، وقت نماز است یا خیر؟
خاطره از بسیجی قربانعلی صفری از روستای هلوسعد شهرستان اردل