ایثارگران ونک

( بازماندگان کاروان عشق (راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذردو هرکس در هرزمان بدین صلا لبیک گویداز ملازمان کاروان کربلاست

ایثارگران ونک

( بازماندگان کاروان عشق (راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذردو هرکس در هرزمان بدین صلا لبیک گویداز ملازمان کاروان کربلاست

اسلايدر

ساعت فلش مذهبي قرآن آنلاين

تقویم

فالطالع بينيفال روزانه
فالطالع بينيفال روزانه

حديث تصادفي

$
ایثارگران ونک

کربلا از زمان و مکان بیرون است و اگر تو می‌خواهی که به کربلا برسی باید از خود و بستگی‌هایش، از سنگینی‌ها و ماندن‌ها گذر کنی. حب حسبن علیه السلام، در دلی که خودپرست است، بیدار نمی‌شود.
سلام بر آنانی که بر خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم؛از نفس افتادندتاما از نفس نیفتیم؛ رفتند تا مابمانیم؛ شیرمردان ولایتمداری که ثابت کردند که اهل کوفه نبودندونیستند ونگذاشتند رهبرومقتدایشان در عین تنهائی ؛تنها بماند واکنون باز ماندگان آن قافله سراپا عشق با هزاران زخم گوش بفرمان ولی ومقتدایشان ؛ جان برکف آماده اند تا طومار نامردمان ونااهلان زمان را برهم بپیچند.اللهم عجل لولیک الفرج.
پيوندها

ابزار آپلود

آخرين نظرات
شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۵۵ ب.ظ

پلاک خاکی


پلاک خاکی (محفل رهروان شهدا

  بجستان به تعداد سوره‌های قرآن 114 شهید تقدیم اسلام کرده است، که شهید رجب‌علی غلامی از کشور افــغانستان، سرآمد همه این شهدا و از افتخارات بزرگ بجستان است.

 

دلیل آن را بخوانید :

 

پس از باز کردن معبر مین ، به سیم خاردار حلقوی رسیدند که به هیچ عنوان نمی‌شد

 

آنرا قطع کرد، چون اگر سیم را قطع می‌کردند سیم‌ها جمع شده و معبر منفجر می‌شد!

 

خبر رسید که گردان پشت سیم خاردارهای حلقوی گیر افتاده ،

 

از مکالمات بی‌سیم معلوم بود برادر کاوه اصرار دارند که کار زودتر شروع شود ...

 

در همین حین یک جوان به روی سیم های خاردار خوابید ! بعد هم گفت :

 

همه از روی من عبور کنید ، بیش از سیصد نفر از روی بدن او عبور کردند!

 

خارهای سیم در بدن جوان فرو رفته بود ، در زیر نور منوّر کاملاً مشخص بود ،

 

قطرات خون از بدن او جاری شده بود. وقتی همه نیروها از روی بدن او عبور کردند،

 

عملیّات با موفّقیّت آغاز شد ، در همان لحظات جوان را از روی موانع بلند کردیم ،

 

همینطور که خون از تمام بدن او جاری بود ، دستانش را به سوی آسمان بلند کرد :

 

خدایا تحمّل ندارم ، شهادت را نصیبم کن ،

 

در همان لحظه، گلوله ای بر چهره نورانی او نشست ...

 

اهل افغانستان بود ، پیکرهای شهدای عملیّات والفجر9 به شهرستان بجستان آمد

 

تمامی شهدا توسّط خانواده هایشان تشییع و تدفین شدند امّا هنوز یک شهید مانده ،

 

کسی برای تحویل پیکر او اقدام نکرده ، خانواده اش را درجنگ افغانستان از دست داده بود ،

 

نانوا او را شناخت ، مدتی در نانوایی کار میکرد !

 

امام فرموده بود : جبهه رفتن واجب کفایی است. او هم مقلّد امام بود ؛

 

می گفت: "اسلام مرز نمی شناسد، امام ولّی ماست "

 

غربت و گمنامی خاص خودش را داشت ، نوزده سال بیش تر نداشت ،

 

از تمام دار دنیا یک موتور داشت ، آن را هم وصیت کرده بود بفروشند و به جبهه کمک کنند.

 

بر روی سنگ مزار او نوشته شده که «مادران و خواهران بر سر مزار من گریه کنید که من

 

در این شهر غریبم و پدر، مادر و خواهری ندارم که برایم گریه کنند.»

شادی روحش صلوات

 

 

 

 

 

موافقين ۰ مخالفين ۰ ۹۵/۰۱/۱۴

نظرات (۱)

Flott artikkel Asle!Jeg stiller meg bak erfaringene dine her. La om selv for 9mnder siden, og brukt hansker på føttene i litt over fem.Tok altså et halv år å legge helt om og for meg så forsvant knepeoblrmer og korsrygg, et stort steg å ta men man vet aldri før man har prøvd! High Five.. Ehm.. Foot Five?