خاطراتی از مقام معظم رهبری در جبهه ها
خاطراتی از مقام معظم رهبری در جبهه
تونل از میان خانهها
در آبادان با آقای جمی - امام جمعه - حدود یک ساعتی دیدار کردند و بعد هم با تعدادی از ارتشی ها.
بعد گفتند: «برویم مقر سپاه»
رفتیم به مقر سپاه و بعد از حال و احوال با جهان آرا، ایشان از آقا پرسیدند: «ناهار خوردهاید؟»
مقام معظم رهبری گفتند: «نه، چی دارید؟»
جهان آرا گفت: «تن ماهی، نان لواش خشک و ماست.»
آیت الله خامنهای گفتند: «هوا خیلی داغ است و خوردن تن ماهی خطرناک، همان نان و ماست را میخوریم.»
خلاصه سفره را انداختند و ناهار را آوردند. هنوز یادم است که ماست از شدت گرما چنان ترش شده بود که میجوشید. طوری بود که وقتی میخوردی گلو و معده را میسوزاند.
بعد از ناهار ایشان گفتند: «برویم داخل خرمشهر.»
آن وقتها خرمشهر به طور کامل در اشغال عراقیها بود. بچهها یک تونل عجیب و غریب و طولانیای حفر کرده بودند که وسط خرمشهر سر در می آورد. بچهها میرفتند در قلب شهر، وسط عراقیها دیدهبانی میکردند. خروجی تونل یکی از خانههای خرمشهر بود.
ایشان، جهان آرا، عبدالله نورانی و من وارد تونل شدیم و راه افتادیم. راه آن قدر طولانی بود که چند بار برای استراحت توقف کردیم.
خلاصه رفتیم و از وسط خرمشهر سردرآوریم. ایشان و شهید جهان آرا با دوربین مشغول دیدهبانی شدند و در مورد وضعیت شهر و نیروهای دشمن با همدیگر صحبت کردند.
یک عکسی هم من آنجا از ایشان و جهانآرا گرفتم که با دوربین در حال نگاه کردن به شهر هستند.