دوشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۰۸ ب.ظ
پای درس شهدا
گونی بزرگی رو گذاشته بود روی دوشش و تو سنگر ها جیره پخش میکرد!
بچه ها باهاش شوخی میکردن.
-اخوی دیر اومدی!
-برادر میخوای بکشیمون از گشنگی؟
-عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برا خودشیرینی دیگه..
گونی بزرگ بود و سر اون بنده خداپایین.
کارش که تموم شد.
گونی روگذاشت زمین .. همه شناختنش!
محمود_کاوه
فرمانده لشکر...
خوشا انان که بربال ملائک
.
" شـهدا راضـی نیستنـد از روی کسـی رد بشـن تـا بـه آرامـش برسـن !هـر چنـد بعضـی هـا از روی شـهدا رد شـدن و بـه خیلـی چیـزا رسیـدن . . . "
ما را به دعا
کاش نسازند فراموش
رندان سحرخیز
که صاحب نفسانند ...
.
گاه از خود بپرس!
تو به کدامین سو از این قافله میدوی که پای رسیدن نداری؟
نشان از این دارد
که انگار لحظات اخر
برای دیدار #مولای_بی_سرمان
سر از پا نمی شناختی!
خوشابه حالت
سربازحسین
۹۵/۰۵/۰۴