يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۰۲ ب.ظ
شهدا شرمنده ایم
در یکی از عملیات های دفاع مقدس برای رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یک نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن،
داوطلب زیاد بود
قرعه انداختند افتاد بنام یک جوان.
همه اعتراض کردند الا یک #پیرمرد !
گفت چکار دارید بنامش افتاده دیگه، بچه ها از پیرمرد بدشون اومد.
دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوان
جوان بدون درنگ خودش رو با صورت انداخت روی سیم خاردار.
بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوان.
همه رفتن الا پیرمرد!
گفتن بیـا ! گفت نه شما برید من باید وایسم بدن #پسرم رو ببرم برای مادرش.
مادرش منتظره...
(شهدا شرمنده ایم)
شهدا دعا داشتند، ادعا نداشتند.
نیایش داشتند، نمایش نداشتند.
حیا داشتند، ریا نداشتند.
رسم داشتند، اسم نداشتند.
۹۵/۰۸/۰۲