محاصره بچه ها و مخابره از وسط حلقه
محاصره
محاصره بچه ها و مخابره از وسط حلقه
محاصره
بچه ها وقتی در حلقه محاصره افتاده
بودند ، بی سیمچی از بین این حلقه محاصره ، مرتب داشت خبرهای وسط حلقه محاصره را
مخابره می کرد برای بچه هایی که عقب بودند.
عقب هم قیامتی شده بود ، همه دور
بیسیم حلقه زده بودند و این گزارش که می
داد ، هر کلمه ای که می گفت اینجا را به هم می ریخت.
یک بار می گفت :
بچه ها الان دارند عراقی ها حلقه محاصره
را کامل می کنند.
خودش که مجروح در وسط حلقه محاصره بود،
شاسی رو گرفت و گفت:
بچه ها حلقه محاصره را کامل کردند ،
دارند حلقه محاصره را تنگ تر می کنند
چند لحظه بعد دوباره شاسی رو گرفت و
گفت:
بچه ها، جاتون خالی است، نمی دانید اینجا چه کربلایی شده، از آن دور
دارند عراقی ها ،
یکی یکی بچه ها را تیر خلاصی می زنند و
می آیند جلو.
چند لحظه بعد می گفت:
حمید را زدند ، حسین را زدند ، محمد را
زدند
همینطو ر با صدای کم جو هر و به سختی...
آخرین کلماتی که گفت این بود که:
دارند می آیند سمت من می دانم چند لحظه دیگر ، مهمان آقایم هستم ، فقط یک
خواهش از شما دارم اگر
کسی هست آنجا یک روضه برای من بخواند ،
من اینجا برای آخرین بار میخواهم برای آقایم گریه کنم..